مهد کودک بچه های شیرین
باشگاه کودک تماشا هم تموم شد. البته نه فقط به خاطر حدود یک ساعت و نیم گریه آزاد در آخرین روز (البته بعد از 7-8 جلسه). بلکه بیشتر به خاطر ترافیک زیاد مسیر که تا خودم رو به ازاد برسونم هر دوتامون نابود شدیم. :(( روزهای اول رفتن به مهد کودک تجربه های تلخی برای مامان و کودکه. البته نه برای همه. بچه هایی هستن که خیلی راحت مهد کودک و چیزای دیگه رو می پذیرن. آزاد دو سال و یک ماهش بود که ندای آسمان رو براش شروع کردم. بعد از 5-6 جلسه مقاومت و قشقرق دیگه نبردمش. واقعا کوچولو بود هنوز. خودمم حس خوبی به مهدش نداشتم. بالاخره طاقت نیاوردم و بی خیالش شدم. آخه خیلی مقاومت می کرد. منم اصلا تو شرایط روحی خوبی نبودم. مساله جابجایی خونه و خیلی کارای دیگ...
نویسنده :
مامان آزاد
5:43